جدول جو
جدول جو

معنی مرکب ساختن - جستجوی لغت در جدول جو

مرکب ساختن(شِ کَ دَ)
برنشست قرار دادن. وسیلۀ سواری ساختن. اقتعاد، ستور را مرکب خویش ساختن. (المصادر زوزنی)
لغت نامه دهخدا
مرکب ساختن(شِ شُ دَ)
تهیۀ مرکب کردن. دوده و سیاهی دوات درست کردن، ترکیب کردن. پیوستن. پیوند دادن:
ده انگشتت مرتب کرد بر کف
دو بازویت مرکب ساخت بر دوش.
سعدی (گلستان)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مرتب ساختن
تصویر مرتب ساختن
نظم و ترتیب دادن، مرتب کردن
فرهنگ فارسی عمید
(بَ تَ)
ویران کردن. منهدم نمودن. از بین بردن: و خانه های کوچک و بزرگ را خراب سازند. (مجالس سعدی) ، مست کردن دیگری. بمستی سخت انداختن
لغت نامه دهخدا
(شِ / شَ تَ)
خود را مرده ساختن. خود را به مردگی زدن خود را مرده وانمود کردن. چون مردگان بی حس و حرکت افتادن: من نیز خویشتن را در میان ایشان انداختم و خویشتن را مرده ساختم. (تاریخ بخارا).
معنی مردن ز طوطی بد نیاز
در نیاز و فقر خود را مرده ساز.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(اِ دَ)
چرب کردن. پرروغن ساختن. چرب و روغندار کردن غذا و خوراک: شعشع الثرید، یعنی چرب ساخت و بسیار کرد روغن اشکنه را. (منتهی الارب) ، روغن آلوده کردن جائی یا چیزی. رجوع به چرب کردن شود
لغت نامه دهخدا
به سامان داشتن سامان دادن مرتب کردن، . . و دو جانبش دو دروازه گشاده و همه را شرفه و کنگره و سنگ انداز مرتب ساخته که حقا اتمام آن کار از دست سلاطین. . بیک ساا دشوار آید
فرهنگ لغت هوشیار
خود (خویشتن) را مرده ساختن، خود را همچون مرده ساختن، خود را مرده وانمود کردن: من نیز خویشتن را در میان ایشان انداختم و خویشتن را مرده ساختم
فرهنگ لغت هوشیار
پروانه دادن دستوری دادن مرخص کردن: و بعد از این قضایا مرتضی قلی خان پرناک را (که) حاکممشهد نموده بود مرخص ساخت که نعش مبارک شاه جنت مکان را برداشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرعوب ساختن
تصویر مرعوب ساختن
ترساندن شکوهاندن مرعوب کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موکد ساختن
تصویر موکد ساختن
استواری ساختن موکد کردن: و بانواع تاکیدات موکد ساخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکر ساختن
تصویر مکر ساختن
مکر کردن خدعه کردن: (ابوسفیان و اصحاب وی کعب اشرف را گفتند ... نباید که این مکر میسازید بر ما،) (کشف الاسرار 539: 2)
فرهنگ لغت هوشیار
پریشان کردن، آشفته کردن، آلودن، آلوده کردن، آمیختن، گمراه کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد